« گري سيك » و انقلاب اسلامی (3)
« گري سيك » و انقلاب اسلامی (3)
« گري سيك » و انقلاب اسلامی (3)
شكست دولت نظامي سبب شد تا امريكاييها باز به سراغ تشكيل دولتي متشكل از مليون و نيروهاي ميانهرو بروند. بحث بر سر توصيه براي تشكيل دولت ائتلافي يا ارائه يك ليست از افرادي كه ميتوانند نامشان را در اختيار شاه بگذارندتا او خود از ميان آنان كساني را به عنوان يك شوراي برنامهريز براي تشكيل دولت برگزيند، مطرح شد. اينها اهميتي نداشت مهم آن بود كه تصميم براي تشكيل يك دولت ائتلافي از سوي كساني كه تصور ميشد ميتوانند بخشي از نيروها رااز امام خميني و روحانيون جدا كنند گرفته شده بود. ساليوان پا را از اين هم فراتر گذاشته بود و معتقد بود نه ارتش توانسته است كاري در فرونشاندن شورشها انجام دهد و نه دولت ائتلافي راه به جايي خواهد برد. با اين حال گويا به اصرار مقامات امريكايي پذيرفت كه براي موفقيت يك دولت ائتلافي فعاليت كند. وي نوشت برنامهاش در روزهاي آينده چنين خواهد بود:
اول با شاه گفتگو ميكنم و نظر وي را درباره مذاكره با مخالفان جويا ميشوم (يعني او را راضي به اين كار ميكنم) سپس با ميانهروها ديدار و آنها را به مذاكره تشويق ميكنم. در نهايت به قم ميروم و با رهبران روحاني ديدار و گفتگو ميكنم. آنگاه مستقيم با آيتالله خميني تماس خواهم گرفت. (ص 172)
ساليوان روز بعد از عاشوراي تاريخي با شاه ديدار كرد و شاه گفت كه اين تظاهرات نشان داد كه مردم از آيتالله خميني خسته نشدهاند و تنها او را رهبر خود ميدانند. وي به ساليوان گفت كه با بختيار و صديقي براي تشكيل دولت صحبت كرده است. بحث تشكيل دولت ائتلافي، رها كردن كشور و واگذار كردن آن به شوراي سلطنتي و سپردن آن به دست ارتش سه گزينه بود كه شاه با ساليوان در ميان گذاشت.
اين بار دولت امريكا دريافته بود كه بايد با مخالفان تماس بگيرد. كسي كه انتظار ميرفت راحت بتواند اين كار را انجام دهد دكتر ابراهيم يزدي بود. هنري پرچ و يزدي در تلويزيون برنامه اجرا كردند و سپس با هم شام خوردند. يزدي در اين برنامه از رفتن شاه دفاع كرد و تصور روشني از ايران پس از شاه داد. او وعده دادكه در جمهوري اسلامي آزادي بيان و مطبوعات خواهد بودو افراد حتي حق انتقاد از اسلام را خواهند داشت. او در ضمن تشكيل دولت ائتلافي با مليون را هم بيفايده دانست. در واقع يزدي در اين برنامه و برنامههاي ديگر هدفش آن بود تا تصويري آرام از جمهوري در حال تشكيل ارائه بدهد و اين تأثير زيادي روي مردم امريكا كه از آينده ايران در هراس بودند گذاشت. گري سيك ميگويد: اين اظهارات اميدبخش مورد توجه طيف وسيعي از جامعه امريكا قرار گرفت. وي ميافزايد: گفتگوهاي امريكاييها با صادق قطبزاده و بنيصدر و ديگر ايرانيان تحصيل كرده در غرب در ظهور اين نگرش جديد مؤثر بود. (ص 177). بدين ترتيب شرايط داخلي ايران و نيز اين قبيل گفتگوها زمينه را براي تغيير در سياست خارجي امريكا فراهم ميكرد. در واقع لازم بود تا آنان از آينده خود مطمئن شوند. اين اطمينان بر اين پايه بود كه پس از رفتن شاه ميانهروها و نيروهاي ترقيخواه ملي خواهند آمد و روحانيون هم در حكومت دخالت مستقيم نخواهند داشت. (ص 178)
در اين زمان همچنان كساني در دولت آمريكا بودند كه معتقد بودند لازم است تا با سفر به ايران از شاه حمايت بيشتري صورت گرفته و او را وادار كنند تا خشونت بيشتري در برخورد با مخالفان نشان دهد. روشن بود شاه مرد اين ميدان نبود. جورج بال در گزارشي كه تهيه كرده بود روي اين مسأله تأكيد كرد و حتي اين فرض را كه شاه ايران پادشاه مشروطه باشد منتفي دانسته احتمال داد كه دولتي كه از مخالفان تشكيل شود به احتمال قوي ضد امريكايي خواهد بود. با اين حال تأكيد كرد كه چارهاي جز اين نيست كه شاه بخشي از اختيارات خود را به مخالفان بدهد. وي همچنين از تشكيل شوراي نخبگان براي پركردن خلاء ميان شاه و مردم سخن گفت. طرح وي چيزي بود كه منجر به تشكيل دولت بختيار شد. در جلسهاي كه اين گزارش بال بحث و بررسي شد گزينه دولت نظامي همچنان طرفدار داشت.
كارتر كه در اثر اختلاف نظرها در دستگاه سياست خارجي كلافه شده بود پرسشهايي را مطرح كرده براي ساليوان فرستاد تا از شاه بپرسد و جواب بگيرد. گري سيك اين پرسشها را مطرح نميكند اما ميافزايد كه كارتر يك ليست 21 نفره را به ساليوان داد كه به شاه بدهد. شاه در اين ديدار گفت كه در حال تشكيل دولت اتحاد ملي است. اين زماني بود كه شاه در گفتگوهايي كه با دكتر صديقي داشت موافقت اوليه او را به دست آورده بود و اين را به اطلاع ساليوان هم رساند. (ص 185)
شاه تا اين زمان همه راهها را رفته بود و هر توصيهاي كه ساليوان يا سفير انگليس پارسونز به وي كرده بود را عمل كرده بود. دولت شريف امامي، دولت ازهاري، دولت بختيار راههايي بود كه تجربه شده بود اما هر روز بر دامنه بحران كه بالا گرفتن تظاهرات و اعتصابات بود افزوده ميشد.
در اين مرحله امريكاييها در حال نااميدي كامل از سلطنت پهلوي بودند و كمترين چيزي كه از نظر آنان ممكن بود اعطاي امتيازات قابل توجه به مخالفان بود. در اين باره ديدگاههاي گريسيك و پرچ كه يكي در كاخ سفيد و ديگري در وزارت خارجه بود به هم نزديك شده و هر دو در انتقاد از وضعيت حاكم بر سياست خارجي امريكا در قبال ايران بود.
اميد شاه براي تشكيل دولت توسط صديقي به جايي نرسيد و شاه به بختيار متوسل شد. در اين ايام چندين بار ساليوان با شاه ديدار داشت و روشن بود كه جزئيات اين تصميمها ميان طرفين مورد مشاوره قرار گرفته و هر بار به امريكا ارسال شده نظراتي از واشنگتن براي سفير فرستاده ميشد.
شاه از ساليوان پرسيد كه شما مرا به سياست مشت آهنين تشويق ميكنيد؟ ساليوان گفت: شما شاه هستيد و هر تصميمي بگيرد امريكا از شما حمايت ميكند اما مسؤوليت اين كار را نبايد بر عهده ايالات متحده بگذاريد. (ص 196).
به تدريج در دولت امريكا استفاده از سياست مشت آهنين كنار گذاشته شد و بحث گفتگو با مخالفان طرح شد. در تلگرافي كه به ساليوان فرستاده شد چهار نكته آمده بود كه ميبايست به شاه يادآور ميشدند: اول اين كه بلاتكليفي نظاميان مشكلزا شده و بايد حل شود. دوم اين كه تشكيل يك دولت ميانه رو كه بتواند نظم را برقرار كند بهتر از راهحلهاي ديگر است. سوم آن كه اگر نتواند نظم را برقرار كند شاه بايد دولت نظامي تشكيل دهد و خشونتها را تمام كند! چهارم اين كه امريكا به هر حال از شاه حمايت ميكند (ص 198 ـ 199). شاه موافقت خود را با تمام مطالب ساليوان اعلام كرد. شاه بر اين باور بود كه تشكيل دولت نظامي راه به جايي نميبرد و مشكلي را حل نميكند و تنها بر خونريزي ميافزايد. شاه به صراحت درباره سياست مشت آهنين گفت: من شجاعت انجام دادن چنين كاري را ندارم و اگر قرار است چنين كاري بشود من قبل از هر چيز كشور را ترك ميكنم تا انگشت اتهامي متوجه من نشود. (ص 199)
از سوي ديگر وزارت خارجه امريكا امريكايي هاي مقيم ايران را تشويق به ترك ايران ميكرد و اين زنگ خطري براي همه و حتي شاه و دربار بود. اين زماني بود كه با گرفتن ويزا براي شماري از اعضاي خاندان سلطنت آنان راهي امريكا شده بودند.
كابينه بختيار تشكيل شد و قرار بود اگر او موفق شد اوضاع را به سامان كند، شاه براي مدتي ازكشور خارج شود. اما به زودي روشن شد كه چه كابينه بختيار بتواند اوضاع را آرام كند چه نتواند شاه ميبايست ايران را ترك كند. شاه به ساليون گفت پيش از ترك ايران بيانيهاي خواهد داد و خواهد گفت كه براي استراحت ايران را ترك ميكند و تاريخي هم براي بازگشت خود در آن نخواهد آورد. (ص 203)
رفتن شاه از ايران هم به اصرار امريكا بود. گريسيك مينويسد: ساليوان معتقد بود شاه زماني ميتواند تصميم بگيرد كه از سوي ايالات متحده تحت فشار قرار گيرد. او پيشنهاد ميكرد كه بعد از تشكيل و تثبيت نسبي دولت بختيار، بر شاه فشار آورده شود تا ايران را ترك كند و يك شوراي سلطنتي را مأمور انجام وظايف خود نمايد. (ص 203). در واقع تمامي تصميمگيرندگان در امريكا به اين نتيجه رسيده بودند كه ديگر اميدي به بقاي سلطنت شاه وجود ندارد.
همزمان امريكا در انديشه ارتباط با نظاميان افتاد و پيشنهاد شد تا ژنرال هايزر به ايران رفته و با نظاميان تماس برقرار كند تا آنان مطمئن شوند كه امريكا همچنان پشتيبان شاه و سلطنت و ارتش است. او ميبايست نظاميان را اميدوار كرده و مانع از آن ميشد تا افسران ارشد ايران را رها كرده به خارج بگريزند.
زمان رفتن هايزر به ايران همان زماني بود كه كارتر هم در جزيره گوادلوپ با سران كشورهاي انگليس و فرانسه و آلمان جلسه داشت. اين زماني بود كه همه راهها تجربه شده بود و دستگاه سياست خارجي امريكا و احتمالاً كشورهاي اروپايي به اين نتيجه رسيده بودند كه هيچ اميدي به ماندن شاه در ايران نيست.
در اين زمان ساليوان هم در تهران با برخي از مخالفان تماس گرفته و مصمم شده بود تا براساس همان پيشفرضهايي كه قبلاً گفته شد يعني امكان تشكيل دولتي ميانهرو كه مخالفت منافع امريكا هم نباشد كار بكند. طبعاً لازمه آن رفتن شاه بود. ساليوان اكنون به دنبال اين طرح بود. مسأله مهم تماس گرفتن با شخص آيتالله خميني بود كه كسي را هم براي اين كار معين كردند. حتي ساليوان نظر شاه را پرسيد كه او هم مخالفتي نشان نداد. با اينحال چون كارتر در امريكا نبود فرستادن يك فرستاده ويژه براي مذاكره با آيتالله خميني به تعويق افتاد (ص 207) اين در حالي بود كه ساليوان گفتگوهاي فراواني با مخالفان كرده و حتي درباره تشكيل حكومت هم به نتايجي رسيده بود و اكنون ميديد كه امكان تماس گرفتن با آيتالله خميني نيست قدري متعجب شد.
اكنون شاه از مذاكراتش با ساليوان دريافته بود كه ديگر امريكا از وي پشتيباني نميكند و دست از حمايت او برداشته است. اين امر حقيقت داشت و امريكا هم چارهاي جز اتخاذ اين سياست نداشت. با اين حال از كار ساليوان و گفتگوهاي او با مخالفان در امريكا استقبال نشد و بافشار برژينسكي و صلاحديد كارتر رد شد. معناي آن اين بودكه امريكا باز بايد به اميد موفقيت دولت بختيار تأمل ميكرد.
گريسيك در اينجا تحليلي درباره طرح ساليوان ارائه ميدهد. راضي كردن آيتالله خميني، كمك به ميانهروها براي تشكيل دولت، مطمئن شدن از اين كه بختيار بعد از آرام كردن اوضاع كنار برود تا دولت ميانهرو تشكيل شود و نيز اين كه امريكا ارتش را با اين تحولات هماهنگ كند،اركان اصلي طرح ساليوان بود. گري سيك يك به يك اين فرضيهها را نقد ميكند،گريسيك ساليوان را متهم ميكند كه هماهنگ با دولت امريكا عمل نميكرد. و طرح او با سياستهاي ايالات متحده سنخيتي نداشت (ص 211) راستي بايد پرسيد در اين زمان طرح دولت امريكا چه بوده است؟ تنها به ساليوان گفته شد تا ازتلاشهاي بختيار براي تصويب كابينهاش در مجلس حمايت كند. به علاوه شاه شوراي سلطنتي تشكيل داده و ايران را ترك كند. از نظر ساليوان اين راه حل يك ديوانگي محض بود. او در انديشه بعد از دولت بختيار و تشكيل دولتي از ميانهروها بود. وي از تماس گرفتن با آيتاللههاي تهران سخن ميگفت. از تماس گرفتن با آيتالله خميني سخن ميگفت كه واشنگتن با او همراهي نكرده بود. شگفت آن كه از نظر گريسيك دولت مردان امريكا در اين لحظه تصورشان بر اين بود كه انقلاب ايران به ساليوان هم سرايت كرده است( ص 212) اوضاع به حدي وخيم شد كه كارتر خواهان بازگشت ساليوان شد كه وزير خارجه با آن مخالفت كرد.
اكنون بار ديگر سياستمداران آمريكا از آنچه در حال وقوع بود جمعبندي كردند و به نظر گريسيك به نوعي اتفاق نظر رسيدند. آنان همگي معتقد بودند كه آيتالله خميني تهديد بزرگي نميباشد. او نميداند يك دولت را چگونه اداره كند و هيچ علاقهاي به مسائل مربوط به سياست خارجي ندارد. جبهه ملي و ميانهروها دولت مردان آينده ايران خواهند بود و ارتش نيز همچنان يكپارچگي خود را حفظ خواهد كرد . ( ص 213) اين يعني نزديك شدن به نظر ساليوان كه از نظر گريسيك نادرست بود. گريسيك به مشاور امنيت ملي گفت كه اين تصور كه اگر شاه برود همه مشكلات حل ميشود نادرست است و ايران بعد از رفتن شاه بسيار تاريك خواهد بود.
درتهران هايزر از فرار روزانه پانصد تا يك هزار نفر از سربازان خبر ميداد. آيتالله بهشتي هم در تماس با سفارت گفت: ما از دخالت مستقيم ارتش هراسي نداريم، زيرا تمامي سربازان و افسران جزء، حامي و پشتيبان ما هستند. ( ص 216) اين به معناي آن بودكه ديگر ارتش هم براي امريكا قابل اعتماد نيست. مشكل آن بود كه وقتي شاه ميرفت ارتش بيش از گذشته از هم ميپاشيد و اين نكتهاي بود كه هايزر روي آن تأكيد داشت. وي ارتش را فاقد انسجام لازم در غياب شاه ميدانست. بعلاوه گازوئيل و بنزين لازم هم براي اقدام قاطع ارتش وجود نداشت.
نخستين تماس مستقيم امريكاييها با يكي از اطرافيان آيتالله تماس زيمرمن با يزدي بود. يزدي خبر تشكيل شوراي انقلاب و اين راكه دولت موقت در راه است به اطلاع زيمرمن رساند.
شاه در 16 ژانويه ايران را به سوي مصر ترك كرد. انتخاب مصر شايد از آن روي بود تا جايي نزديك به ايران باشد تادر صورت كودتاي ارتش بتواند به راحتي برگردد. وي بعد از مصر هم به مراكش رفت و نظر گريسيك آن است كه شاه در فكر جمعآوري نيرو براي بازگشت به ايران بود(ص 226)
در اين طرف ظاهر قضيه آن بود تا بختيار در فضايي آرام بتواند دولت خود را تشكيل داده و به مردم وانمود كند كه به هيچ روي تحت فشار شاه نيست. نگراني از وقوع كودتا براي انقلابيون وجود داشت و يزدي در ديدار دوم خود با زيمرمن در اينباره صحبت كرد. يزدي به او گفت كه انقلابيون موافق با انحلال ارتش نيستند. تماس سوم هم گرفته شد و امريكا ضمن تأكيد بر اهميت اين تماسها از خطر برآمدن حزب توده و چپها سخن گفته بود. يزدي گفت كه انقلابيون مسلمان چندان قوي هستند كه چپها فرصت ظهور نخواهند داشت. وي همچنين گفت كه آيتالله خميني ديگر موافق با اين قانون اساسي نيست و قانون اساسي جديدي ميخواهد ( ص 221). در ديدار بعدي يزدي با زيمرمن حتي درباره برخي از سياستهاي جاري دولت جديد هم سخن به ميان آمد و اين كه مثلاً دولت آينده روي بخش كشاورزي سرمايهگذاري بيشتري خواهد كرد. يزدي تأكيد كرد كه ما صرفاً به داخله كشور توجه داريم وسعي در صدور انقلاب نخواهيم كرد (ص 222).
حساب كردن روي ارتش ايران كار بياساسي بود. گريسيك ميگويد: ساليوان بر اين باور بود كه ارتش ايران ببر كاغذي است. پارسونز هم همين عقيده را داشت. (ص 223) با اين حال هايزر اين نظر رانداشت و يك مشكل همين اختلاف نظر بود كه دست اندركاران سياست خارجي امريكا را هم به دو بخش تقسيم كرده بود. اما به سرعت روشن شد كه نظر هايزر غلط است. زماني كه بختيار تهديد كرد كه اگر من شكست بخورم ارتش وارد كار ميشود ژنرال قرهباغي اعلام كرد كه ارتش در سياست مداخله نخواهد كرد. هايزر در ديدار قرهباغي نتوانست وي را از اين تصميم منصرف كند. با اين حال ساليوان و بختيار به ديدن قرهباغي رفتند و نظر او را در ماندن در پستش جلب كردند. (ص 225).
باز هم زيمرمن با يزدي ديدار كردند و يزدي اعلام كرد كه هرگونه كودتا توسط ارتش در ايران چنين تعبير خواهد شد كه با حمايت امريكا صورت گرفته است. وي روي بازگشت آيتالله خميني تأكيد كرده راه حلهاي ارائه شده توسط بختيار را كه همه سعي كنند از راه هاي سياسي به مقاصد خود برسند را ناكافي دانست و گفت تصور آيتالله خميني در بازگشت به ايران از آن روست كه تصور ميكند تنها او ميتواند ايران را آرام كند.
بروز شورش در نيروي هوايي ارتش تمامي اميدهاي هايزر را بر باد داد. در آخرين نشست ميان زيمرمن و يزدي، يزدي پيام آيتالله خميني را به طرف امريكايي داد كه تمام كارهاي بختيار به ضرر مردم ايران و ضرر دولت امريكا و آينده امريكا خواهد بود. در آنجا از اراده بختيار براي آمدن به پاريس و ديدار با آيتالله خميني سخن گفته شد و تأكيد شد كه آيتالله اعلام كرده است تنها در صورتي بختيار را ميپذيرد كه استعفا دهد(ص 227) و البته بختيار اعلام كرد كه استعفا نخواهم كرد.
آيتالله خميني در اول فوريه 1979 وارد ايران شد. آنچه قرهباغي با هايزر توافق كرده بود اين بود كه اگر بختيار توانست با آيتالله خميني توافق كند ارتش از اين توافق پشتيباني خواهد كرد و اگر توافق نشد ارتش با حمايت از بختيار تمامي اماكن دولتي را به تصرف درخواهد آورد اما بيش از اين كاري نخواهد كرد (ص 230). تصور قرهباغي اين بوده است كه اين اقدام كودتا نيست!
جديدترين پيشنهاد امريكا اين بود كه بختيار بماند و رفراندمي براي انتخاب سلطنت يا جمهوري اسلامي برگزار شود. پيشنهاد ديگر اين كه بختيار استعفا دهد اما بماند و رفراندوم را برگزار كند. گريسيك مي نويسد: آيتالله برخلاف نظر تمامي مشاورانش با هر دو راه حل مذكور مخالفت كرد. استدلال او اين بودكه بختيار چون منصوب از طرف شاه است غيرقانوني است.
هايزر كه طرفدار دخالت ارتش به نفع بختيار بود، در اوضاع جديد شكست خورده بود و سوم فوريه ايران را ترك كرد. اين روشي بود كه ساليوان با آن موافقت نداشت. با اين حال هايزر هم معتقد بود كه ارتش نميتواند ايران را اداره كند. زيرا ژنرالهاي ارتش حتي نميدانند تأسيسات مهم دولتي در كجا قرار دارند (ص 233)
كارتر در جلسهاي كه با حضور هايزر با اعضاي كابينه تشكيل شد از ساليوان گلايه كرد و گفت ما همواره با ساليوان براي اجراي دستورالعملهايمان مشكل داشتهايم (ص 232) هايزر در اين جلسه گفت كه ارتش كماكان قابل اعتماد است. از مطالبي كه هايزر در اين ملاقات گفته است چنين به دست ميآيد كه بسياري از گزارشهاي وي از اوضاع واقعي ايران پرت و پلا بوده و اظهار نظرهاي او تناسبي با وضعيت ايران نداشته است (بنگريد: ص 234) از جمله گفت: من نقصها و نارساييهايي در رهبري آيتالله ديدهام و پيشبيني ميكنم اگر اتفاق خاصي نيفتد در روزهاي آينده محبوبيت وي به شدت كاهش خواهد يافت.
نااميدي براي ادامه كار دولت بختيار كارتر را بيش از پيش عصباني كرد و باز تشكيل جلسه داد. در اين زمان اوج رسيدن گزارشهاي متعدد از ايران بود و گري سيك هر روز مشغول خواندن شمار زيادي گزارش ميشد. اما در واقع فرصت از دست رفته بود.
آخرين اميد براي امريكاييها درگيري داخل ارتش ميان موافقان و مخالفان و به خصوص سركوبي شماري از افراد نيروي هوايي توسط گارد شاهنشاهي بود. احتمال ميرفت كه اين حادثه بتواند ارتش را به يك اقدام جدي فراخواند. اما اين شروع يك درگيري بود كه در نهايت به نفع انقلابيون تمام شد.
اين بزرگترين لطمه به امريكاييها بود كه همچنان به ارتش دل بسته بودند. گزارشهايي كه از تهران ميرسيد بسيار نگران كننده بود. ژنرال گاست كه پس از رفتن هايزر مسئوليت تماس با سران ارتش را داشت چنان در اطاق خود گير افتاده بود كه حتي نميتوانست يك قدم بيرون بگذارد. (ص 238).
در اين وقت با اين كه سران ارتش در جلسهاي تصميم به دفاع از دولت بختيار گرفتند اما اوج گرفتن درگيريها اوضاع را از دست آنان خارج كرد و زماني كه دريافتند قادر به انجام هيچ نوع ابتكار عملي نيستند اعلان بيطرفي كردند. اين ديگر هيچ فضيلتي براي آنان نبود بلكه پذيرش يك شكست بود.
اكنون امريكاييها فقط در انديشه حفظ نيروهاي امريكايي بودند كه در ايران باقي مانده بودند. ديگر كسي براي دولت آينده ايران نميتوانست درست بينديشد. آنان ميبايست صبر ميكردند تا ببينند اوضاع چگونه پيش خواهد رفت. در واقع آنان دريافته بودند كه امريكا قادر به كوچكترين تأثيرگذاري در روند تحولات موجود ايران نيست.
برژينسكي همچنان ميغريد و از انجام كودتا توسط ارتش سخن ميگفت و از آن حمايت ميكرد. اين در حالي بودكه ديگر اعضاي جلسه مخالف با اين نظر بودند و برژينسكي هم مجبور به پذيرش اين نظر شد كه امكان اعتماد به ارتش ايران براي كودتا وجود ندارد.
گريسيك مينويسد: در هر حال، يازدهم فوريه، آخرين روز حيات شاهنشاهي در ايران بود. در آن روز ارتش ايران پاي خود را از ماجرا كناركشيد و دولت بختيار را بدون حامي رها كرد. بدين ترتيب، آيتالله خميني يكهتاز عرصه و پيروزمند ميدان گرديد.
كلنل تام شفر، آخرين وابسته نظامي ايران، پس از اين تحولات اين گزارش كوتاه را براي واشنگتن فرستاد:
ارتش تسليم شد، آيتالله خميني برنده شد و نظم موجود فرو ريخت. (ص 240).
منبع : www.dowran.ir
به نقل از : «همهچيز فرو ميريزد» ترجمه: علي بختياريزاده، مركز اسناد انقلاب اسلامي
اول با شاه گفتگو ميكنم و نظر وي را درباره مذاكره با مخالفان جويا ميشوم (يعني او را راضي به اين كار ميكنم) سپس با ميانهروها ديدار و آنها را به مذاكره تشويق ميكنم. در نهايت به قم ميروم و با رهبران روحاني ديدار و گفتگو ميكنم. آنگاه مستقيم با آيتالله خميني تماس خواهم گرفت. (ص 172)
ساليوان روز بعد از عاشوراي تاريخي با شاه ديدار كرد و شاه گفت كه اين تظاهرات نشان داد كه مردم از آيتالله خميني خسته نشدهاند و تنها او را رهبر خود ميدانند. وي به ساليوان گفت كه با بختيار و صديقي براي تشكيل دولت صحبت كرده است. بحث تشكيل دولت ائتلافي، رها كردن كشور و واگذار كردن آن به شوراي سلطنتي و سپردن آن به دست ارتش سه گزينه بود كه شاه با ساليوان در ميان گذاشت.
اين بار دولت امريكا دريافته بود كه بايد با مخالفان تماس بگيرد. كسي كه انتظار ميرفت راحت بتواند اين كار را انجام دهد دكتر ابراهيم يزدي بود. هنري پرچ و يزدي در تلويزيون برنامه اجرا كردند و سپس با هم شام خوردند. يزدي در اين برنامه از رفتن شاه دفاع كرد و تصور روشني از ايران پس از شاه داد. او وعده دادكه در جمهوري اسلامي آزادي بيان و مطبوعات خواهد بودو افراد حتي حق انتقاد از اسلام را خواهند داشت. او در ضمن تشكيل دولت ائتلافي با مليون را هم بيفايده دانست. در واقع يزدي در اين برنامه و برنامههاي ديگر هدفش آن بود تا تصويري آرام از جمهوري در حال تشكيل ارائه بدهد و اين تأثير زيادي روي مردم امريكا كه از آينده ايران در هراس بودند گذاشت. گري سيك ميگويد: اين اظهارات اميدبخش مورد توجه طيف وسيعي از جامعه امريكا قرار گرفت. وي ميافزايد: گفتگوهاي امريكاييها با صادق قطبزاده و بنيصدر و ديگر ايرانيان تحصيل كرده در غرب در ظهور اين نگرش جديد مؤثر بود. (ص 177). بدين ترتيب شرايط داخلي ايران و نيز اين قبيل گفتگوها زمينه را براي تغيير در سياست خارجي امريكا فراهم ميكرد. در واقع لازم بود تا آنان از آينده خود مطمئن شوند. اين اطمينان بر اين پايه بود كه پس از رفتن شاه ميانهروها و نيروهاي ترقيخواه ملي خواهند آمد و روحانيون هم در حكومت دخالت مستقيم نخواهند داشت. (ص 178)
در اين زمان همچنان كساني در دولت آمريكا بودند كه معتقد بودند لازم است تا با سفر به ايران از شاه حمايت بيشتري صورت گرفته و او را وادار كنند تا خشونت بيشتري در برخورد با مخالفان نشان دهد. روشن بود شاه مرد اين ميدان نبود. جورج بال در گزارشي كه تهيه كرده بود روي اين مسأله تأكيد كرد و حتي اين فرض را كه شاه ايران پادشاه مشروطه باشد منتفي دانسته احتمال داد كه دولتي كه از مخالفان تشكيل شود به احتمال قوي ضد امريكايي خواهد بود. با اين حال تأكيد كرد كه چارهاي جز اين نيست كه شاه بخشي از اختيارات خود را به مخالفان بدهد. وي همچنين از تشكيل شوراي نخبگان براي پركردن خلاء ميان شاه و مردم سخن گفت. طرح وي چيزي بود كه منجر به تشكيل دولت بختيار شد. در جلسهاي كه اين گزارش بال بحث و بررسي شد گزينه دولت نظامي همچنان طرفدار داشت.
كارتر كه در اثر اختلاف نظرها در دستگاه سياست خارجي كلافه شده بود پرسشهايي را مطرح كرده براي ساليوان فرستاد تا از شاه بپرسد و جواب بگيرد. گري سيك اين پرسشها را مطرح نميكند اما ميافزايد كه كارتر يك ليست 21 نفره را به ساليوان داد كه به شاه بدهد. شاه در اين ديدار گفت كه در حال تشكيل دولت اتحاد ملي است. اين زماني بود كه شاه در گفتگوهايي كه با دكتر صديقي داشت موافقت اوليه او را به دست آورده بود و اين را به اطلاع ساليوان هم رساند. (ص 185)
شاه تا اين زمان همه راهها را رفته بود و هر توصيهاي كه ساليوان يا سفير انگليس پارسونز به وي كرده بود را عمل كرده بود. دولت شريف امامي، دولت ازهاري، دولت بختيار راههايي بود كه تجربه شده بود اما هر روز بر دامنه بحران كه بالا گرفتن تظاهرات و اعتصابات بود افزوده ميشد.
در اين مرحله امريكاييها در حال نااميدي كامل از سلطنت پهلوي بودند و كمترين چيزي كه از نظر آنان ممكن بود اعطاي امتيازات قابل توجه به مخالفان بود. در اين باره ديدگاههاي گريسيك و پرچ كه يكي در كاخ سفيد و ديگري در وزارت خارجه بود به هم نزديك شده و هر دو در انتقاد از وضعيت حاكم بر سياست خارجي امريكا در قبال ايران بود.
اميد شاه براي تشكيل دولت توسط صديقي به جايي نرسيد و شاه به بختيار متوسل شد. در اين ايام چندين بار ساليوان با شاه ديدار داشت و روشن بود كه جزئيات اين تصميمها ميان طرفين مورد مشاوره قرار گرفته و هر بار به امريكا ارسال شده نظراتي از واشنگتن براي سفير فرستاده ميشد.
شاه از ساليوان پرسيد كه شما مرا به سياست مشت آهنين تشويق ميكنيد؟ ساليوان گفت: شما شاه هستيد و هر تصميمي بگيرد امريكا از شما حمايت ميكند اما مسؤوليت اين كار را نبايد بر عهده ايالات متحده بگذاريد. (ص 196).
به تدريج در دولت امريكا استفاده از سياست مشت آهنين كنار گذاشته شد و بحث گفتگو با مخالفان طرح شد. در تلگرافي كه به ساليوان فرستاده شد چهار نكته آمده بود كه ميبايست به شاه يادآور ميشدند: اول اين كه بلاتكليفي نظاميان مشكلزا شده و بايد حل شود. دوم اين كه تشكيل يك دولت ميانه رو كه بتواند نظم را برقرار كند بهتر از راهحلهاي ديگر است. سوم آن كه اگر نتواند نظم را برقرار كند شاه بايد دولت نظامي تشكيل دهد و خشونتها را تمام كند! چهارم اين كه امريكا به هر حال از شاه حمايت ميكند (ص 198 ـ 199). شاه موافقت خود را با تمام مطالب ساليوان اعلام كرد. شاه بر اين باور بود كه تشكيل دولت نظامي راه به جايي نميبرد و مشكلي را حل نميكند و تنها بر خونريزي ميافزايد. شاه به صراحت درباره سياست مشت آهنين گفت: من شجاعت انجام دادن چنين كاري را ندارم و اگر قرار است چنين كاري بشود من قبل از هر چيز كشور را ترك ميكنم تا انگشت اتهامي متوجه من نشود. (ص 199)
از سوي ديگر وزارت خارجه امريكا امريكايي هاي مقيم ايران را تشويق به ترك ايران ميكرد و اين زنگ خطري براي همه و حتي شاه و دربار بود. اين زماني بود كه با گرفتن ويزا براي شماري از اعضاي خاندان سلطنت آنان راهي امريكا شده بودند.
كابينه بختيار تشكيل شد و قرار بود اگر او موفق شد اوضاع را به سامان كند، شاه براي مدتي ازكشور خارج شود. اما به زودي روشن شد كه چه كابينه بختيار بتواند اوضاع را آرام كند چه نتواند شاه ميبايست ايران را ترك كند. شاه به ساليون گفت پيش از ترك ايران بيانيهاي خواهد داد و خواهد گفت كه براي استراحت ايران را ترك ميكند و تاريخي هم براي بازگشت خود در آن نخواهد آورد. (ص 203)
رفتن شاه از ايران هم به اصرار امريكا بود. گريسيك مينويسد: ساليوان معتقد بود شاه زماني ميتواند تصميم بگيرد كه از سوي ايالات متحده تحت فشار قرار گيرد. او پيشنهاد ميكرد كه بعد از تشكيل و تثبيت نسبي دولت بختيار، بر شاه فشار آورده شود تا ايران را ترك كند و يك شوراي سلطنتي را مأمور انجام وظايف خود نمايد. (ص 203). در واقع تمامي تصميمگيرندگان در امريكا به اين نتيجه رسيده بودند كه ديگر اميدي به بقاي سلطنت شاه وجود ندارد.
همزمان امريكا در انديشه ارتباط با نظاميان افتاد و پيشنهاد شد تا ژنرال هايزر به ايران رفته و با نظاميان تماس برقرار كند تا آنان مطمئن شوند كه امريكا همچنان پشتيبان شاه و سلطنت و ارتش است. او ميبايست نظاميان را اميدوار كرده و مانع از آن ميشد تا افسران ارشد ايران را رها كرده به خارج بگريزند.
زمان رفتن هايزر به ايران همان زماني بود كه كارتر هم در جزيره گوادلوپ با سران كشورهاي انگليس و فرانسه و آلمان جلسه داشت. اين زماني بود كه همه راهها تجربه شده بود و دستگاه سياست خارجي امريكا و احتمالاً كشورهاي اروپايي به اين نتيجه رسيده بودند كه هيچ اميدي به ماندن شاه در ايران نيست.
در اين زمان ساليوان هم در تهران با برخي از مخالفان تماس گرفته و مصمم شده بود تا براساس همان پيشفرضهايي كه قبلاً گفته شد يعني امكان تشكيل دولتي ميانهرو كه مخالفت منافع امريكا هم نباشد كار بكند. طبعاً لازمه آن رفتن شاه بود. ساليوان اكنون به دنبال اين طرح بود. مسأله مهم تماس گرفتن با شخص آيتالله خميني بود كه كسي را هم براي اين كار معين كردند. حتي ساليوان نظر شاه را پرسيد كه او هم مخالفتي نشان نداد. با اينحال چون كارتر در امريكا نبود فرستادن يك فرستاده ويژه براي مذاكره با آيتالله خميني به تعويق افتاد (ص 207) اين در حالي بود كه ساليوان گفتگوهاي فراواني با مخالفان كرده و حتي درباره تشكيل حكومت هم به نتايجي رسيده بود و اكنون ميديد كه امكان تماس گرفتن با آيتالله خميني نيست قدري متعجب شد.
اكنون شاه از مذاكراتش با ساليوان دريافته بود كه ديگر امريكا از وي پشتيباني نميكند و دست از حمايت او برداشته است. اين امر حقيقت داشت و امريكا هم چارهاي جز اتخاذ اين سياست نداشت. با اين حال از كار ساليوان و گفتگوهاي او با مخالفان در امريكا استقبال نشد و بافشار برژينسكي و صلاحديد كارتر رد شد. معناي آن اين بودكه امريكا باز بايد به اميد موفقيت دولت بختيار تأمل ميكرد.
گريسيك در اينجا تحليلي درباره طرح ساليوان ارائه ميدهد. راضي كردن آيتالله خميني، كمك به ميانهروها براي تشكيل دولت، مطمئن شدن از اين كه بختيار بعد از آرام كردن اوضاع كنار برود تا دولت ميانهرو تشكيل شود و نيز اين كه امريكا ارتش را با اين تحولات هماهنگ كند،اركان اصلي طرح ساليوان بود. گري سيك يك به يك اين فرضيهها را نقد ميكند،گريسيك ساليوان را متهم ميكند كه هماهنگ با دولت امريكا عمل نميكرد. و طرح او با سياستهاي ايالات متحده سنخيتي نداشت (ص 211) راستي بايد پرسيد در اين زمان طرح دولت امريكا چه بوده است؟ تنها به ساليوان گفته شد تا ازتلاشهاي بختيار براي تصويب كابينهاش در مجلس حمايت كند. به علاوه شاه شوراي سلطنتي تشكيل داده و ايران را ترك كند. از نظر ساليوان اين راه حل يك ديوانگي محض بود. او در انديشه بعد از دولت بختيار و تشكيل دولتي از ميانهروها بود. وي از تماس گرفتن با آيتاللههاي تهران سخن ميگفت. از تماس گرفتن با آيتالله خميني سخن ميگفت كه واشنگتن با او همراهي نكرده بود. شگفت آن كه از نظر گريسيك دولت مردان امريكا در اين لحظه تصورشان بر اين بود كه انقلاب ايران به ساليوان هم سرايت كرده است( ص 212) اوضاع به حدي وخيم شد كه كارتر خواهان بازگشت ساليوان شد كه وزير خارجه با آن مخالفت كرد.
اكنون بار ديگر سياستمداران آمريكا از آنچه در حال وقوع بود جمعبندي كردند و به نظر گريسيك به نوعي اتفاق نظر رسيدند. آنان همگي معتقد بودند كه آيتالله خميني تهديد بزرگي نميباشد. او نميداند يك دولت را چگونه اداره كند و هيچ علاقهاي به مسائل مربوط به سياست خارجي ندارد. جبهه ملي و ميانهروها دولت مردان آينده ايران خواهند بود و ارتش نيز همچنان يكپارچگي خود را حفظ خواهد كرد . ( ص 213) اين يعني نزديك شدن به نظر ساليوان كه از نظر گريسيك نادرست بود. گريسيك به مشاور امنيت ملي گفت كه اين تصور كه اگر شاه برود همه مشكلات حل ميشود نادرست است و ايران بعد از رفتن شاه بسيار تاريك خواهد بود.
درتهران هايزر از فرار روزانه پانصد تا يك هزار نفر از سربازان خبر ميداد. آيتالله بهشتي هم در تماس با سفارت گفت: ما از دخالت مستقيم ارتش هراسي نداريم، زيرا تمامي سربازان و افسران جزء، حامي و پشتيبان ما هستند. ( ص 216) اين به معناي آن بودكه ديگر ارتش هم براي امريكا قابل اعتماد نيست. مشكل آن بود كه وقتي شاه ميرفت ارتش بيش از گذشته از هم ميپاشيد و اين نكتهاي بود كه هايزر روي آن تأكيد داشت. وي ارتش را فاقد انسجام لازم در غياب شاه ميدانست. بعلاوه گازوئيل و بنزين لازم هم براي اقدام قاطع ارتش وجود نداشت.
نخستين تماس مستقيم امريكاييها با يكي از اطرافيان آيتالله تماس زيمرمن با يزدي بود. يزدي خبر تشكيل شوراي انقلاب و اين راكه دولت موقت در راه است به اطلاع زيمرمن رساند.
شاه در 16 ژانويه ايران را به سوي مصر ترك كرد. انتخاب مصر شايد از آن روي بود تا جايي نزديك به ايران باشد تادر صورت كودتاي ارتش بتواند به راحتي برگردد. وي بعد از مصر هم به مراكش رفت و نظر گريسيك آن است كه شاه در فكر جمعآوري نيرو براي بازگشت به ايران بود(ص 226)
در اين طرف ظاهر قضيه آن بود تا بختيار در فضايي آرام بتواند دولت خود را تشكيل داده و به مردم وانمود كند كه به هيچ روي تحت فشار شاه نيست. نگراني از وقوع كودتا براي انقلابيون وجود داشت و يزدي در ديدار دوم خود با زيمرمن در اينباره صحبت كرد. يزدي به او گفت كه انقلابيون موافق با انحلال ارتش نيستند. تماس سوم هم گرفته شد و امريكا ضمن تأكيد بر اهميت اين تماسها از خطر برآمدن حزب توده و چپها سخن گفته بود. يزدي گفت كه انقلابيون مسلمان چندان قوي هستند كه چپها فرصت ظهور نخواهند داشت. وي همچنين گفت كه آيتالله خميني ديگر موافق با اين قانون اساسي نيست و قانون اساسي جديدي ميخواهد ( ص 221). در ديدار بعدي يزدي با زيمرمن حتي درباره برخي از سياستهاي جاري دولت جديد هم سخن به ميان آمد و اين كه مثلاً دولت آينده روي بخش كشاورزي سرمايهگذاري بيشتري خواهد كرد. يزدي تأكيد كرد كه ما صرفاً به داخله كشور توجه داريم وسعي در صدور انقلاب نخواهيم كرد (ص 222).
حساب كردن روي ارتش ايران كار بياساسي بود. گريسيك ميگويد: ساليوان بر اين باور بود كه ارتش ايران ببر كاغذي است. پارسونز هم همين عقيده را داشت. (ص 223) با اين حال هايزر اين نظر رانداشت و يك مشكل همين اختلاف نظر بود كه دست اندركاران سياست خارجي امريكا را هم به دو بخش تقسيم كرده بود. اما به سرعت روشن شد كه نظر هايزر غلط است. زماني كه بختيار تهديد كرد كه اگر من شكست بخورم ارتش وارد كار ميشود ژنرال قرهباغي اعلام كرد كه ارتش در سياست مداخله نخواهد كرد. هايزر در ديدار قرهباغي نتوانست وي را از اين تصميم منصرف كند. با اين حال ساليوان و بختيار به ديدن قرهباغي رفتند و نظر او را در ماندن در پستش جلب كردند. (ص 225).
باز هم زيمرمن با يزدي ديدار كردند و يزدي اعلام كرد كه هرگونه كودتا توسط ارتش در ايران چنين تعبير خواهد شد كه با حمايت امريكا صورت گرفته است. وي روي بازگشت آيتالله خميني تأكيد كرده راه حلهاي ارائه شده توسط بختيار را كه همه سعي كنند از راه هاي سياسي به مقاصد خود برسند را ناكافي دانست و گفت تصور آيتالله خميني در بازگشت به ايران از آن روست كه تصور ميكند تنها او ميتواند ايران را آرام كند.
بروز شورش در نيروي هوايي ارتش تمامي اميدهاي هايزر را بر باد داد. در آخرين نشست ميان زيمرمن و يزدي، يزدي پيام آيتالله خميني را به طرف امريكايي داد كه تمام كارهاي بختيار به ضرر مردم ايران و ضرر دولت امريكا و آينده امريكا خواهد بود. در آنجا از اراده بختيار براي آمدن به پاريس و ديدار با آيتالله خميني سخن گفته شد و تأكيد شد كه آيتالله اعلام كرده است تنها در صورتي بختيار را ميپذيرد كه استعفا دهد(ص 227) و البته بختيار اعلام كرد كه استعفا نخواهم كرد.
آيتالله خميني در اول فوريه 1979 وارد ايران شد. آنچه قرهباغي با هايزر توافق كرده بود اين بود كه اگر بختيار توانست با آيتالله خميني توافق كند ارتش از اين توافق پشتيباني خواهد كرد و اگر توافق نشد ارتش با حمايت از بختيار تمامي اماكن دولتي را به تصرف درخواهد آورد اما بيش از اين كاري نخواهد كرد (ص 230). تصور قرهباغي اين بوده است كه اين اقدام كودتا نيست!
جديدترين پيشنهاد امريكا اين بود كه بختيار بماند و رفراندمي براي انتخاب سلطنت يا جمهوري اسلامي برگزار شود. پيشنهاد ديگر اين كه بختيار استعفا دهد اما بماند و رفراندوم را برگزار كند. گريسيك مي نويسد: آيتالله برخلاف نظر تمامي مشاورانش با هر دو راه حل مذكور مخالفت كرد. استدلال او اين بودكه بختيار چون منصوب از طرف شاه است غيرقانوني است.
هايزر كه طرفدار دخالت ارتش به نفع بختيار بود، در اوضاع جديد شكست خورده بود و سوم فوريه ايران را ترك كرد. اين روشي بود كه ساليوان با آن موافقت نداشت. با اين حال هايزر هم معتقد بود كه ارتش نميتواند ايران را اداره كند. زيرا ژنرالهاي ارتش حتي نميدانند تأسيسات مهم دولتي در كجا قرار دارند (ص 233)
كارتر در جلسهاي كه با حضور هايزر با اعضاي كابينه تشكيل شد از ساليوان گلايه كرد و گفت ما همواره با ساليوان براي اجراي دستورالعملهايمان مشكل داشتهايم (ص 232) هايزر در اين جلسه گفت كه ارتش كماكان قابل اعتماد است. از مطالبي كه هايزر در اين ملاقات گفته است چنين به دست ميآيد كه بسياري از گزارشهاي وي از اوضاع واقعي ايران پرت و پلا بوده و اظهار نظرهاي او تناسبي با وضعيت ايران نداشته است (بنگريد: ص 234) از جمله گفت: من نقصها و نارساييهايي در رهبري آيتالله ديدهام و پيشبيني ميكنم اگر اتفاق خاصي نيفتد در روزهاي آينده محبوبيت وي به شدت كاهش خواهد يافت.
نااميدي براي ادامه كار دولت بختيار كارتر را بيش از پيش عصباني كرد و باز تشكيل جلسه داد. در اين زمان اوج رسيدن گزارشهاي متعدد از ايران بود و گري سيك هر روز مشغول خواندن شمار زيادي گزارش ميشد. اما در واقع فرصت از دست رفته بود.
آخرين اميد براي امريكاييها درگيري داخل ارتش ميان موافقان و مخالفان و به خصوص سركوبي شماري از افراد نيروي هوايي توسط گارد شاهنشاهي بود. احتمال ميرفت كه اين حادثه بتواند ارتش را به يك اقدام جدي فراخواند. اما اين شروع يك درگيري بود كه در نهايت به نفع انقلابيون تمام شد.
اين بزرگترين لطمه به امريكاييها بود كه همچنان به ارتش دل بسته بودند. گزارشهايي كه از تهران ميرسيد بسيار نگران كننده بود. ژنرال گاست كه پس از رفتن هايزر مسئوليت تماس با سران ارتش را داشت چنان در اطاق خود گير افتاده بود كه حتي نميتوانست يك قدم بيرون بگذارد. (ص 238).
در اين وقت با اين كه سران ارتش در جلسهاي تصميم به دفاع از دولت بختيار گرفتند اما اوج گرفتن درگيريها اوضاع را از دست آنان خارج كرد و زماني كه دريافتند قادر به انجام هيچ نوع ابتكار عملي نيستند اعلان بيطرفي كردند. اين ديگر هيچ فضيلتي براي آنان نبود بلكه پذيرش يك شكست بود.
اكنون امريكاييها فقط در انديشه حفظ نيروهاي امريكايي بودند كه در ايران باقي مانده بودند. ديگر كسي براي دولت آينده ايران نميتوانست درست بينديشد. آنان ميبايست صبر ميكردند تا ببينند اوضاع چگونه پيش خواهد رفت. در واقع آنان دريافته بودند كه امريكا قادر به كوچكترين تأثيرگذاري در روند تحولات موجود ايران نيست.
برژينسكي همچنان ميغريد و از انجام كودتا توسط ارتش سخن ميگفت و از آن حمايت ميكرد. اين در حالي بودكه ديگر اعضاي جلسه مخالف با اين نظر بودند و برژينسكي هم مجبور به پذيرش اين نظر شد كه امكان اعتماد به ارتش ايران براي كودتا وجود ندارد.
گريسيك مينويسد: در هر حال، يازدهم فوريه، آخرين روز حيات شاهنشاهي در ايران بود. در آن روز ارتش ايران پاي خود را از ماجرا كناركشيد و دولت بختيار را بدون حامي رها كرد. بدين ترتيب، آيتالله خميني يكهتاز عرصه و پيروزمند ميدان گرديد.
كلنل تام شفر، آخرين وابسته نظامي ايران، پس از اين تحولات اين گزارش كوتاه را براي واشنگتن فرستاد:
ارتش تسليم شد، آيتالله خميني برنده شد و نظم موجود فرو ريخت. (ص 240).
منبع : www.dowran.ir
به نقل از : «همهچيز فرو ميريزد» ترجمه: علي بختياريزاده، مركز اسناد انقلاب اسلامي
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}